نویسنده: الهام رسولی ثانی آبادی

 

نخستین گزارشی كه مفهوم حكمرانی جهانی (1) در ان به كار رفت و در سطح گسترده‌ای انتشار یافت، گزارش كمیسیون اداره گری جهانی بود كه با عنوان «محله جهانی ما» در سال 1995 منتشر شد. این گزارش كه ملهم از اتمام جنگ سرد بود، حكمرانی جهانی را به معنای مجموع راه‌های فراوانی كه افراد و نهادها اعم از عمومی و خصوص از طریق آنها امور مشتركشان را در سطح بین المللی اداره می‌كردند، تعریف كرد؛ بنابراین ویژگی نهایی گزارش مزبور از حكمرانی جهانی نقشی بود كه در این فرایند برای نهادهای خصوصی غیردولتی در نظر گرفته می‌شد. به گفته كمیسیون یادشده پذیرش نقش نهادهای یاد شده در حكمرانی كارایی آنها را نیز افزایش می‌دهد (ر.ك: Commission on Global Governance 1995).
جدا از گزارش یادشده، به طور كلی در برداشت از مفهوم حكمرانی جهانی می‌توان برداشت‌های گوناگونی را از یكدیگر متمایز كرد؛ به عنوان مثال جیمز روزنا این مفهوم را با جابه جایی اقتدار پیوند می‌زند. وی در همین راستا بر این باور است كه سطوح فزاینده مهارت سازمان دهی سنتی اقتدار را مشكل ساخته و امروزه ما شاهد فرایند انتقال اقتدار از حكومت به نهادهای درگیر و غیردولتی حكمرانی جهانی هستیم (Rosenau 1995: 578- 581).
برداشت دیگر با گسترش دمكراسی در جهان از طریق گسترش جامعه مدنی جهانی سروكار دارد و مشخصاً با كتاب دیوید هلد (1995) در پیوند است. از نظر هلد حكمرانی جهانی به منزله یك غایت، دربرگیرنده ارزش‌های مردم سالارانه و جهان میهنی است كه به شكل ثمربخشی می‌توان از آن جامعه مدنی جهانی را استخراج كرد (Held 1995).
به طور كلی از نظر بسیاری از نظریه پردازان و تحلیلگران روابط بین الملل، مفهوم حكمرانی جهانی ارائه گر چشم اندازی جدی از سیاست جهانی است كه كاملاً متفاوت از برداشت و مفهوم سنتی روابط بین الملل با تكیه بر قدرت دولت - ملت‌ها و مرزهای سرزمینی مشخص است. در همین رابطه روزنا با یك دیدگاه تحلیلی كاملاً مشخص بر این باور است كه حكمرانی جهانی فراتر از نهادهای رسمی در اداره امور بین المللی است و سازمان‌ها و نهادهای بین المللی تنها بخشی از تدبیر امور جهانی هستند. از نظر وی تدبیر جهانی امور شامل نظم‌های حكمرانی در تمامی سطوح فعالیت‌های بشری با اهداف مشخص و دارای پیامدهایی فراملی است؛ بنابراین در فرایند حكمرانی جهانی افزون بر پیدایش و ظهور حوزه‌های جدیدی از اقتدار در خارج از حوزه صلاحیت دولت‌ها، به سطوح درهم تنیده محلی، ملی، منطقه‌ای و جهانی تأكید بسیار می‌شود (ر.ك: Rosenau 1996: 251- 252 و یا Rosenau 1994 - 276).
در مقابل این دیدگاه تحلیلی گاهی اوقات از حكمرانی جهانی به مثابه یك برنامه سیاسی یاد می‌شود. در این معنا حكمرانی جهانی به معنای مدیریت سیاسی فرایند جهانی شدن تلقی می‌شود كه بیشتر از سوی دولت‌های قدرتمند نظام بین الملل و عمدتاً غربی صورت می‌گیرد (ر.ک: Dingwerth and patherg 2006: 193- 197).
از نظر راگی با توجه به جهانی شدن بازارهای سرمایه، تحولات مربوط به حقوق بشر و نقض آن، خطر تخریب محیط زیست، گسترش جرائم بین المللی، تروریسم و یا حتی شكل گیری دادگاه‌های جنایتی بین المللی و تحولات فراوان دیگر در عرصه جهانی، امروزه ما شاهد گسترش و سیالیت دستور كار حكمرانی جهانی و ناكافی بودن ترتیبات سنتی برای مدیریت این مسائل در عرصه فراملی هستیم (Ruggi 2004: 301).

تمایز مفهومی حكمرانی جهانی از حكومت جهانی (2)

به طور كلی به هر دیدگاهی كه به حكمرانی جهانی بنگریم باید بر این نكته واقف بود كه حكمرانی جهانی به هیچ وجه به معنای وجود یك حكومت جهانی نبوده و اگر چه دارای شباهت‌هایی با مفهوم خود حكومت به معنای عام است، به این معنا كه هر دو دارای قواعد و نهادهایی هستند و كنشگران نیز این قواعد را اعمال می‌كنند، اما واجد تفاوت‌هایی نیز هستند؛ به عنوان مثال ماهیت حكمرانی جهانی غیرمتمركز و ماهیت حكومت چه در سطح فراملی و چه در سطح ملی متمركز است (Ruggi 2004: 521).

بررسی برداشت ساختاری و برداشت فرایندی از مفهوم حكمرانی جهانی

در برداشت ساختاری به شكل و قالب حكمرانی جهانی اشاره می‌شود كه می‌توان آن را به عنوان كنترل حكومت، مدیریت و راه حل‌هایی برای حل مشكل و هنجارها و ترتیبات اجتماعی تصور كرد. در مقابل، فرایند از این موضوع بحث می‌كند كه حكمرانی جهانی چگونه عمل می‌كند (قوام بهرامی، 1392: 13).
در این زمینه دیدگاه‌های مربوط به ماتریالیسم تاریخ، نظام جهانی و رئالیسم روابط بین الملل حكمرانی جهانی را به عنوان ساختاری منسجم در نظر می‌گیرند كه به طور اساسی به سیاست، اجتماع و اقتصاد در سرتاسر جهان شكل می‌دهد؛ به عنوان مثال دیدگاه‌های ماتریالیسم تاریخی و نظام جهانی از یك دیدگاه كلان تاریخی درباره پرداختن به حكمرانی جهانی بهره برده‌اند و از ساختارهای حكمرانی جهانی با عنوان نظام سرمایه داری جهانی كه در پی سلطه فرادست بر فرودست است، یاد می‌كنند. در واقع این نظریه‌ها حكمرانی جهانی را از نظام سلطه جدا نمی‌كنند (Over beek 2000: 49- 51).
حكمرانی جهانی در دیدگاه‌های رئالیستی روابط بین الملل نیز در درون یك ساختار مبتنی بر توازن قدرت كه بر پایه منافع این قدرت‌هاست، معنا می‌شود و در واقع حكمرانی جهانی چیزی جز این ساختارها و فرایندها برای ایجاد نوعی موازنه قدرت جدید در راستای منافع قدرت‌های بزرگ تصور نمی‌شود (Sterling- Folker 2001: 23).
از دیدگاه امپریالیسم لیبرال نیز - این تئوری هم جهان را به عنوان ساختاری منسجم در نظر می‌گیرد - حكمرانی جهانی بیشتر در قالب یك پروژه لیبرال و ایجاد یك نظم لیبرالیستی معنا می‌شود كه توسط اتحاد انگلوامرایكن برای بسط ارزش‌ها و ایده‌های آن ایجاد شده است. در این نظریه دولت‌هایی چون روسیه و چین جایگاهی در حكمرانی جهانی نداشته‌اند، چرا كه ماهیت ساختار حكمرانی جهانی اساساً نظم لیبرال است و فرایندهای آن به صورت توسعه هنجارها و ایده‌های لیبرال عمل می‌كند (Green 2005: 235- 238).
در مقابل دیدگاه ساختاری دیدگاه فرایندی از حكمرانی جهانی وجود دارد كه بیشتر به چگونگی انجام حكمرانی جهانی و نهادهای درگیر آن می‌پردازد؛ به عنوان مثال یانگ از دیدگاه رژیم‌های بین المللی از حكمرانی جهانی به عنوان آمیزه‌ای از رژیم‌های كاركردی ویژه یاد می‌كند (Young 1997: 33 - 40). یعنی رژیم‌های كاركردی كه اساساً مبتنی بر همكاری دولت‌ها ایجاد می‌شوند. در مقابل این برداشت نظریه پردازان دیگری نیز هستند كه بر این باورند فرایندهای رقابتی فرایندهای اصلی هدایت كننده حكمرانی جهانی هستند و از این نهادهای حكمرانی جهانی بیشتر به صورت خودجوش و ناشی از رقابت میان دولت‌های مختلف ایجاد می‌شود تا به صورت روندی همكاری جویانه (ر.ك: Oberien 2002: 97- 101).
در این دسته از دیدگاه‌ها همچنین در مورد بازیگران درگیر در فرایند حكمرانی جهانی اختلاف نظر وجود دارد؛ به این معنا كه در این فرایند گروهی بر بازیگران دولتی متمركزند (Ba 2005) و گروهی بر نقش بازیگران غیردولتی، شبكه‌های خصوصی، نهادهای اقتصادی و تأثیرشان بر فرایند قانون سازی و هنجارسازی كه دولت‌ها را ملزم به رعایت آن می‌كنند و به طور كلی رد دولت محوری تأكید دارند (Obrin 2005). در این میان جیمز روزنا از دیدگاه پسا بین المللی رادیكال ترین نظری را در مورد رشد بازیگران غیردولتی و اهمیت گسست دولت محوری دارد. وی در تبیین فرایند حكمرانی جهانی به ساختارهای چندگانه اعتقاد دارد كه در جهان توسعه یافته و یا غیرتوسعه یافته وجود دارند و فرایندهای این ساختارهای متفاوت را برحسب بازیگران دولتی و غیردولتی آن و تعاملاتشان با یكدیگر و حوزه اقتدارشان تبیین می‌كند. در نهایت او كل این مجموعه را در قالب عملكردهای حكمرانی بیان می‌كند و بر این باور است كه امروزه این عملكردها در همه جهان وجود دارند، هر چند كه نوع آن با توجه به ساختارهای متفاوتی كه در آن فعالیت می‌كنند، می‌تواند متفاوت باشد (Rosenau 2002: 43- 50).
دیدگاه‌های معناگرا و سازه انگارانه نیز در برداشت خود از فرایند حكمرانی جهانی تأكید بیشتری بر تكامل هنجارهای مشاركتی در حوزه‌های موضوعی مختلف می‌كنند و سعی در تبیین ظهور و تكامل هنجارهای چندگانه‌ای دارند كه اساسی برای حكمرانی جهانی هستند؛ بنابراین تأكید این دسته از نظریه پردازان بر نقش هنجارها و قواعدی است كه در جریان حكمرانی جهانی شكل می‌گیرند و منتشر می‌شوند (ر.ك: Adler 1997: 325- 329).

بررسی بنیان‌های شكل دهنده به حكمرانی جهانی

در میان نظریه‌های مختلف روابط بین الملل بر سر اینكه بنیان‌های اصلی حكمرانی جهانی را بنیان‌های مادی و یا انگاره‌ای / اندیشه‌ای شكل می‌دهند، اختلاف نظر وجود دارد. در همین راستا می‌توان این گونه بیان كرد كه در میان نظریه‌های روابط بین الملل نظریه‌هایی چون نظام جهانی، دیدگاه‌های ماركسیستی و همچنین نظریه‌های واقع گرا و نوواقع گرای روابط بین الملل از شرایط مادی و قدرت مادی برای تشریح حكمرانی جهانی استفاده می‌كنند. در مقابل نظریه‌ها و برداشت‌های معناگرا در روابط بین الملل از جمله نظریه سازه انگاری بر این اعتقاد است كه اندیشه‌ها و انگاره‌ها و قواعد بیشترین پایه‌های حكمرانی جهانی را شكل می‌دهند.
به طور كلی جریان‌ها و دیدگاه‌هایی كه بر تغییرات و شرایط مادی حاصل از فرایند حكمرانی جهانی تأكید می‌كنند، به مصداق‌هایی نظیر تغییرات در میزان ارتباطات و سرعت آن، تغییرات تكنولوژیك، انقلاب در مهارت‌ها و جهانی شدن اقتصاد تأكید می‌كنند (Rosenau 1995: 16- 18). در این میان جریان‌های پسابین المللی، نظریه رژیم‌ها و جامعه مدنی جهانی نیز با تأكید بر شرایط مادی و قدرت، بر این باورند كه حكمرانی جهانی قدرت و اقتدار را از حوزه بازیگران دولتی گرفته و به دست بازیگران غیردولتی و جامعه مدنی و همچنین جنبش‌های اجتماعی در دو سطح فروملی و فراملی داده است؛ بنابراین امروزه در اثر تحولات مربوط به حكمرانی هم پایه‌های قدرت و هم نوع بازیگران متفاوت شده‌اند (ر.ك: Sinclair 2005: 188).

محتوای حكمرانی جهانی از دیدگاه نظریه‌های روابط بین الملل

در مورد محتوای حكمرانی جهانی نیز برداشت‌های گوناگونی در حوزه نظریه‌های روابط بین الملل ارائه شده است. گروهی از نظریه پردازان كه عمدتاً لیبرال هم هستند، بر این باورند كه محتوای حكمرانی جهانی را عمدتاً قواعد لیبرالی شكل داده‌اند كه به عنوان اصول سازمان دهنده برای كل جهان برشمرده می‌شوند. در این دیدگاه حكمرانی جهانی همراه با جهان شمولی قواعد لیبرالی، انفجار بازیگران جدید و پیوندهای فراملی است كه تغییرات تكنولوژیك ناشی از سرمایه داری مسبب آن بوده است (برای نمونه ر.ك: Young 1999: 75- 77)؛ بنابراین این گروه در تحلیل حكمرانی جهانی به فرایندهای طولانی مدت و از پیش موجود نظر داشته و حكمرانی جهانی را دارای بعدی تاریخی می‌دانند كه تنها شدت و حدت آن بیشتر شده است؛ بنابراین از نظر این گروه این نوع از حكمرانی بر اساس قواعد كلی و منسجمی كه همان قواعد نظم سرمایه داری لیبرال است، درك می‌شود (قوام و بهرامی، 1392: 30).
در حالی كه گروه دیگری از نظریه پردازان با در نظر گرفتن حكمرانی در مقیاس‌های كوچك تر، محتوای متعددی را برای آن در نظر می‌گیرند. در این دیدگاه مجموعه وسیعی از موضوعات متنوع فراملی با استفاده از قواعدی که به لحاظ زمانی و مکانی و موضوعی دارای محدودیت هستند، به صورت فعالانه مورد حكمرانی قرار می‌گیرند (ر.ك: Rosenau 1992)؛ بنابراین این برداشت برخلاف برداشت قبلی، حكمرانی جهانی را فاقد پیشینه و خاستگاه تاریخی می‌بیند و آن را پدیده‌ای جدید می‌شمارد كه در حوزه‌های مكانی و زمانی گوناگون به شیوه‌های مختلفی ظهور می‌یابد و در عین حال قواعد حاكم بر هر یك از این شیوه‌ها نیز متفاوت از یكدیگر است. از نظر روزنا جهان بسیار پیچیده تر از آن است كه بتوان صرفاً با یك سری از قواعد جهان شمول آن را مدیریت و یا تحلیل كرد (Rosenau 1992: 107).

آیا حكمرانی جهانی چیز خوبی است؟

در پاسخ به این سؤال دیدگاه‌های نظری مختلف و متفاوتی بیان شده‌اند؛ به عنوان مثال برخی از دیدگاه‌های نظری روابط بین الملل بر این باورند كه حكمرانی معنای مثبتی داشته و همان چیزی است كه جهان در آرزوی آن بوده است. در این معنا حكمرانی به عنوان نظم در مقابل بی نظمی، همكاری در مقابل تضاد و راه حل‌های نهادی و عقلانی برای حل مشكلات تعریف می‌شود؛ به عنوان مثال اوربیك بر این اعتقاد است كه حكمرانی جهانی به معنای سازگاری و همكاری و همچنین آرزو و خواستی برای برابری و عدالت بیشتر در نظم جهانی است (Over beek 2000: 22).
در مقابل این دیدگاه نظریه‌های چپ روابط بین الملل هیچ گونه دید مثبتی از حكمرانی جهانی نداشته و آن را نه تنها عاملی برای نظم عادلانه تر و برابر طلبانه تر نمی‌دانند، بلكه عاملی می‌دانند كه باعث ایجاد و گسترش ساختارهای سلطه، اجبار و كنترل در سرتاسر جهان شده و هر چه بیشتر در راستای منافع سرمایه داری جهانی و تعمیق شكاف طبقاتی به پیش می‌رود (Over beek 2000: 31 - 33).
افزون بر دو دیدگاه فوق، یك دیدگاه میانه نیز كه اندیشمندان آن حكمرانی جهانی را به عنوان یك نظام قواعد چندگانه و در حوزه‌های كوچك تر می‌بینند، بر این باورند كه حكمرانی جهانی در شرایط زمانی، مكانی و موضوعی مختلف می‌تواند هم خوب و هم بد باشد؛ بنابراین از نظر این دسته محتوای حكمرانی و نتیجه آن الزاماً نه خوب، و نه بد است (قوام و بهرامی، 1392: 42).

پی‌نوشت‌ها:

1. Global Governance.
2. Global Govrnment.

منبع مقاله :
رسولی ثانی آبادی، الهام؛ (1393)، درآمدی بر مهم‌ترین مفاهیم و اصطلاحات روابط بین الملل، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یكم.